|خشم و هیاهو|
اگر رمان سخت خوان هستید، حتما بخوانید. به اوج سردرگمی می رسید و اگر رمان سخت خوان باشد برایتان فوق العاده لذت بخش خواهد بود :))
|ملت عشق|
اگر شمس ... مولانا ... مُریدی دارن حضرات اینجا؟ *صدای دست و جیغ و سوت و سماعِ حضار* حتما بخوانید، حتما حتما ...
|عقاید یک دلقک|
هاینریش بل نویسنده ی موردعلاقه ی منه، و هرچیزی که بنویسه با جون و دل می خونم. اما این کتاب داستانش جداست. شما با مردی همزاد پنداری می کنین که از همه دنیا بریده، که همسرش ترکش کرده. شما داستان دلقک غمگینی رو می خونین که از یک شیروانی سازِ مست زودتر سقوط خواهد کرد!
|جز از کل|
قیمت کتاب، یا حجم کتاب، شما رو نترسونه. هردوش کاملا می ارزه، من تضمین می کنم. شما هفتصد صفحه کتاب می خونین و برای هفتاد سال باقیِ عمرتون یک زندگی کاملا متقاوت خواهید داشت. بعد از خوندن این کتاب به طرز فوق العاده عظیمی دچار تغییر و تحول شدم. اون قدر بارز که همه متوجهش شدن.
|کشتن مرغ مینا|
این کتاب قصه ی دفاع یک وکیل سفیدپوست، از یک متهم سیاهپوست رو در دوره ای که نژاد پرستی و تبعیض در اوج خودش بوده، بیان می کنه. به نظر من نقطه قوت این کتاب قطعا راویشه. راوی قصه، فرزند وکیل، یه دختربچه ی ده ساله ست. شنیدن این جریانات از زبون این دختر، بی اندازه هیجان انگیز و جالب توجهه.
|دعا برای ربوده شدگان|
توضیح زیادی درباره این کتاب نمیشه داد، فقط میتونم بگم از خوندنش پشیمون نمی شین. بی اندازه هیجان انگیز و دوست داشتنیه. توصیفات نویسنده بی نهایت واقعی و قابل لمس بود. هزار بار هم که این کتابو بخونم، کافی نیست.
|بادبادک باز|
من از طرفدارهای پر و پا قرص خالد حسینی هستم. توی این کتاب قصه ی دو دوست اهل افغانستان رو برامون روایت می کنه. و هربار که بخواین برای استراحت دادن به چشمهاتون کتاب رو زمین بذارین، یه اتفاق جدید باعث میشه با شور و شوق بیشتری به خوندن ادامه بدین. به نظرم لغت "شاهکار" تعریف مناسبی برای این کتاب باشه.
|گل صحرا|
گل صحرا داستان یک زن سومالیاییه که خودش رو با قدرت به جایی که لیاقتش رو داشته رسونده. همچنین این کتاب به موضوع مهم ختنه دختران که در آفریقا هنوز رواج داره می پردازه. نثر داستان روون و جذابه.
|جای خالی سلوچ|
این اولین کتابی بود که من از آقای دولت آبادی خوندم و چقدر دلنشین بود! نویسنده به زیبایی نگاهِ آزاردهنده جامعه رو به زنان و دخترانی که مردی بالای سرشون نیست نشون داده بود. پابه پای مرگان و بچه هاش غصه خوردم و فقط بگم ... دلم کباب شد.
