ترم یک که بودم. صبح ها هرسه باهم از خانه بیرون میزدیم. مامان و بابا و من. اول مامان را سرکارش می رساندیم. بعد نوبت من بود و دست آخر هم که بابا خودش می رفت سرکار. یکی از لذت بخش ترین اوقات روزم همین بود. همین اول صبح ها. عشق میکردم که صندلی عقب بنشینم و به آهنگهای ماشین بابا گوش کنم. که آن روزها، گل سرسبدشان، یکی از آهنگ های کیان پورتراب بود. "برگرد". یک آهنگ سافت راک.

دیگر دستم آمده بود که وقتی حوالی چراغ قرمز بین چهارراه قصر و عباس آباد می رسیدیم، نوبت آهنگ مورد علاقه ی من بود.

دانشگاه که می رسیدم، قبل از هرکاری به بوفه ی سلف میرفتم. از آقای شهسواری یک لیوان قهوه میخریدم. آقای شهسواری را آن ایام به اسم نمیشناختم. من و مریم بین خودمان برایش اسم گذاشته بودیم "عمو مارکتی". یک بسته چوب شور هم میگرفتم که سرکلاس گرسنه ام نشود.

بعد راهی ساختمان ابن سینا میشدم. کلاس 112 این انتهای راهرو بود و کلاس 106 آن طرف. اگر باران می آمد از پنجره به بیرون خیره میشدم و دلم گرم می شد. اگر کلاس اصول خدمات یا بیوشیمی بود زیر میز پی دی اف آلن دوباتن باز میکردم و قایمکی میخواندم.

سرکلاس های زبان استاد تند حرف می زد. من تند می نوشتم. یکی از آمال و آرزوهایم در بچگی این بود که در آینده تندنویس دادگاه بشوم :) بغل دستی ها از روی کتابم نگاه میکردند و دروغ چرا. من افتخار میکنم به این مهارت تندنویسی ام. خوشم می آمد.

کلاس های ادبیات را همچنان به قدرت دبیرستان دوست داشتم. سه ساعت بود و من از هر سه ساعتش کیف می کردم.

بعد گاهی از مسیر کنار رودخانه با زهرا قدم می زدیم و صحبت میکردیم. سمت مترو میرفتیم. خلاصه ی ساعات مترو فقط در یک جمله جا می شود: له می شدیم.

بعد برمیگشتم و خانه و به قدری خسته بودم که تا پلک روی هم میگذاشتم خوابم میبرد. پاهایم درد میکرد. مامان می گفت چون تمام سال کنکور را بدون ورزش گذراندم حالا یک قدم که راه می روم پاهایم درد میگیرند. راست میگفت. هنوز از آن همه درس خواندن خسته بودم و حقیقتا قبولی دانشگاه خستگی را تمام و کمال از تنم به در نکرده بود.

اما دلم گرم بود.

حالا چه شد که اینها را اینجا نوشتم؟

عصری که در ایوان لباس ها را جمع میکردم، یک ماشین رد شد و صدای موسیقی اش بد بلند بود و صدای کیان پورتراب آمد که "دیگه نیست ردی از تو همرام. برگرد!"

و من دلم پر کشید سمت روزهایی که خیلی هم دور نبودند اما حالا دور به نظر می رسند و من دلم تنگ شد.

همین.

شب شما به خیر.