مادربزرگم قریب به پنجاه سال با پدربزرگم زیر یک سقف زندگی میکرد. یازده سال پیش پدربزرگم به رحمت خدا رفت. حالا هروقت مادربزرگم از سفر به خانه‌اش برمیگردد، به عکس قاب‌گرفته‌ی پدربزرگم، که روی دیوار درست روبروی در ورودی آویزان شده، سلام میکند. دستش را روی سینه‌اش میگذارد و زیرلب با بغض میگوید:

"سلام تی بلا می سر." 

حمل بر دخالت نگذارید، اما اگر روزی خواستید دست به عمل خطیر عاشق شدن بزنید، حواستان را جمع کنید که اینطور عاشق شوید. خالصانه و لبریز از وفاداری. بدون آنکه گذر زمان شدت عشق شما را تهدید کند. 

سرتان سلامت.